اصلاحات صنعت برق
برای مدت تقریباً یکصد سال، از اواخر قرن نوزدهم تا انتهای قرن بیستم، صنعت برق دارای ساختار انحصاری(تنظیمی[۲]و نظارتی) بوده است(سیاهکلی،حسن، ۱۳۸۱: ۱). به عبارتی، این صنعت در ابتدا با احداث واحدهای کوچک و خصوصی تولید برق حیات خود را آغاز کرد اما بهتدریج و با درک اهمیت آن، روند دولتی شدن(و بهدنبالآن انحصاریشدن) صنعت مذکور آغاز شد. بنابراین صنعت برق به عنوان یک صنعت یکپارچه و کاملاً انحصاری در اذهان شکل گرفت که هر کسی توان ورود به این عرصه و انجام فعالیت در آن را نداشت. با همین ذهنیت بود که دولتها(به طور عام) کنترل صنعت برق را دردست گرفتند(حیدری،۱۳۸۲ : ۲۵۷).
داینر و لارسن[۳](۲۰۰۱ :۱۱۴۶) شاخص های اصلی بخش برق در دوره انحصار را چنین برمیشمرند :
- قیمتهای ثابت : قیمتها غالباً بر اساس نیازها و هزینه های شرکتهای برق تنظیم میشوند، بهگونهای که این شرکتها میتوانند هزینه های خود را یا بهصورت فوری و یا در آیندهای نزدیک پوشش دهند. این شیوه سبب می شود که ریسک مالی شرکتها به حداقل ممکن کاهش یابد.
- اطلاعات کامل و دقیق : در کشورهایی که شرایط انحصاری بر صنعت برق آنها حکمفرماست هیچ دلیلی برای عدم ارائه اطلاعات دقیق و درست وجود ندارد. از این رو به دلیل میزان اندک عدماطمینان بازار و نیز دسترسی به اطلاعات دقیق، فرایند برنامه ریزی برای ظرفیتهای جدید، ارتقای آنها و غیره بهراحتی با بهره گرفتن از مدلهای استاندارد تحقیق در عملیات انجام میگیرد.
- قابل پیش بینی بودن تقاضا : در شرایط انحصاری، تقاضایی که باید پیش بینی شود، یک تقاضای تجمعی است؛ به این معنا که این تقاضا، تقاضای کل یک ناحیه یا کشور است.
- مقرراتمشارکتی(تعاونی)[۴]: بین قانونگذار و شرکت، نوعی محیط کاری مشارکتی (تعاونی) موجود است و در اکثر موارد، اهداف هر دو مشابه است.
اما از آغاز دهه۱۹۹۰، صنعت برق در سراسر دنیا تحولات بنیادینی را تجربه کرد. ساختار سنتی این صنعت که حول انحصار و مالکیت دولتی بنا شدهبود، به تدریج منسوخ گشته و زمینه برای رقابت بخشهای گوناگون با یکدیگر فراهمگردید(آروسنا[۵]، ۲۰۰۸ : ۳۹). بهاینترتیب، کشورهای مختلف هریک گامهایی را در راستای اصلاح صنعت برق خود برداشتند.
مجموعه اقداماتی که به منظور بهبود وضعیت صنعت برق و ارائه بهتر و مناسبتر خدمات به مصرف کنندگان صورتمیگیرد فرایند اصلاحات صنعت برق نامیدهمی شود. هدف اصلی از انجام برنامه های اصلاحاتی همانگونه که در اسناد بانک جهانی نیز به برخی از آن ها اشاره شده، موارد زیر است :
- پایداری اقتصادی و حفظ دوام داخلی و خارجی آن؛
- حرکت اقتصاد به سمت یک الگوی توسعه پایدار؛
- بهبود شرایط اجتماعی و کاهش فقر(پینئو[۶]، ۲۰۰۲ : ۱۰۰۳)؛
- ایجاد فضای رقابتی به منظور کاهش هزینهها و افزایش کارایی؛
- مشتریمداری و افزایش قدرت انتخاب مشتری؛
- منطقیکردن اهداف و انتقال ریسک سرمایه گذاری از مصرف کننده به تولیدکننده؛
- جذب سرمایه های داخلی و خارجی به صنعت برق؛
- شفافنمودن هزینهها و مشخصشدن هزینهواقعیانرژی(عبادی و دودابینژاد،۱۳۹۰: ۱۳۴).
جهت دستیابی به اهداف مذکور، تهایی نیز پیشنهادشدهاست که برخی از آنها عبارتند از :
- افزایش نفوذ بخشخصوصی از طریق کاهش مشارکت دولت در اقتصاد و قانونزدایی بازار؛
- افزایش بهرهوری از طریق کاهش هزینه های تولیدی و بهبود کارایی؛
- ارتقای بهرهوری خارجی بهوسیله بهبود ساختار اجتماعی و اقتصادی(پینئو، ۲۰۰۲ : ۱۰۰۳).
آنچه باید همواره مدنظر قرارگیرد این است که قبل از انجام هرگونه اصلاحات، دو شرط اساسی بایستی محقق شود. اولاً، ضرورت انجام اصلاحات، محرز شده و مورد باور تصمیم گیران قرار گیرد. ثانیاً، اصلاحات باید از نظر ی، میسر و دستیافتنی باشد. انجام اصلاحات در پارهای از موارد مستم تغییر قوانین و چهبسا تغییر قانون اساسی است و چنین تغییراتی ممکن است بهآسانی امکان پذیر و دستیافتنی نباشد(منظور، ۱۳۸۲: ۳۱۰). ضمناً موضوع حائزاهمیت دیگر این است که اصلاحات برق در بیشتر کشورهای درحالتوسعه اساساً متفاوت با اینگونه اصلاحات در کشورهای توسعهیافته میباشد و این تفاوتها اغلب از وجود انگیزههای گوناگون، شرایط حاکم و بافت سازمانی ویژهی هر کشوری نشئتمیگیرد. هدف اصلی اصلاحات در کشورهای توسعهیافته، بهبود کارایی اقتصادی بخش برق، تشویق و ترغیب تبادلات میان منطقهای یا میان مرزی، انتقال ریسک سرمایه گذاری به بخش خصوصی و دادن حق انتخاب به مشتری است(اِردوگدو[۷]، ۲۰۱۱ : ۱۰۸۰ الف) درحالیکه انگیزهی اصلی اصلاحات در کشورهای درحالتوسعه عملکرد ضعیف اپراتورهای دولتی بخش برق در مواجهه با هزینه های بالا، عدم دسترسی کافی به خدمات برق و عرضهی نامطمئن، ناتوانی بخش برق در پوشش هزینه های نگهداری در مقابل افزایش تقاضای برق ناشی از توسعه اقتصادی، نیاز به حذف یارانهها، کیفیت پایین خدمات، نیاز به اتخاذ تهای مناسب در جهت جذب سرمایه گذاری خارجی در بخش برق، تشویق به اصلاحات توسط سازمانهای بین المللی مالی و آژانسهایی همچون بانک جهانی و … است(همان منبع، ۱۰۸۱). ضمناً تجارب بهدستآمده نشان میدهد که اصلاحات صنعت برق بهسادگی می تواند با شکست مواجه شود. دلایل این امر ممکن است سوءاستفاده از قدرت بازار توسط تعداد معدودی از فروشندگان غالب، عدم واکنش مشتریان به قیمتها، کمبود ظرفیت به علت افزایش میزان تقاضا نسبت به عرضه و نیز عدم وجود ابزارها و راهکارهایی به منظور مدیریت ریسک قیمتها باشد(تیشلر و همکاران[۸]، ۲۰۰۶: ۲۴۴۳ و وو و همکاران، ۲۰۰۳ : ۱۱۰۴).
۲-۲-۲٫مؤلفه های اصلی اصلاحات صنعت برق
بیکن و بیسانتجونز[۹](۲۰۰۱ : ۴) معتقدند کهدر بسیاری از کشورهای درحالتوسعه بهویژه در آسیا، منطقهی خاورمیانه و آفریقا اصلاحات صنعت برق با اصلاحات ساختاری آغاز می شود و هدف از این اصلاحات، کمینهکردن هزینه های هماهنگی بین عملیات و توسعه سیستمهای برق از منظر مالی است». اما آنها اذعانمیدارند که یک برنامهی اصلاحاتی کامل، ااماً شامل مراحل زیر است :
- اتخاذ و تأیید تهای برق توسط دولت که این امر رهنمودهای زیادی برای پیشبرد برنامه اصلاحات و نیز تعهد مورد نیاز برای پایداری در این برنامه را فراهممیآورد؛
- ایجاد یک چارچوب تنظیمی شفاف برای صنعت برق؛
- تفکیک ساختار یکپارچه توزیع برق و ایجاد بازاری که در آن، برق بهراحتی و بهصورت آزاد قابلمبادله باشد؛
- واگذاری مالکیتهای دولتی، حداقل در قسمت های عمدهای از بخشهای تولید و توزیع برق(صفحه ۴).
وو و همکاران(۲۰۰۳ : ۱۱۰۵) نیز عناصر مهم اصلاحات صنعت برق را بهصورتزیر برمیشمرند:
- جداسازی چهار رکن اصلی صنعت برق : تولید، انتقال، توزیع منطقهای و خدمات خردهفروشی؛
- قانونزدایی این ارکان بهنحویکه بازارهای رقابتی نظیر تولید عمدهفروشی و خدمات خردهفروشی قابلشکل گیری باشند؛
- خدمات انتقال و توزیع بایستی بهصورت تنظیمی بوده و تحت نوعی دسترسی باز[۱۰] اامآور، در اختیار مصرف کنندگان قرارگیرد؛
- ایجاد بازارهای مالی و فیزیکی جهت تبادل برق؛
- ایجاد یک اپراتور مستقل سامانه[۱۱] بهگونهای که بتواند سیستم انتقال را اداره نماید(به معنای دیسپاچینگ تولید و نگهداری و تعمیرات). این سیستم می تواند یکی از ارکان تأمین انتقال باشد و یا به شکل نهادی مستقل فعالیت نماید.
بهصورت نظاممند و سادهتر میتوان عناصر اصلی ذکرشده در بالا را به سه دسته تقسیم نمود و چنین عنوانکرد کهاصلاحات در مالکیت»،اصلاحات در قانون»واصلاحات در ساختار» سه بستر مهم اصلاحات صنایع برق هستند که ارکان اصلی این فرایند را تشکیلمیدهند(منظور و عسکری آزاد، ۱۳۸۷ : ۳۹). شکل۲-۱به خوبی این موضوع را به تصویر میکشد :
شکل۲-۱٫ ارکان و مؤلفههای اصلی اصلاحات صنعت برق(برگرفته از منظور و عسکری آزاد، ۱۳۸۷)
قانونگذاری، قانونزدایی، تفکیک اجزا، تجدیدساختار، شرکتیسازی و خصوصیسازی نیز گامها یا اقدامات اصلی اصلاحات صنایع برق بهشمار میآیند و در زیر ارکان اصلی اصلاحات این صنعت تقسیمبندی میشوند.
در اولویتبندی صحیح برای پیادهسازی ارکان اصلاحات، بیتردید اصلاحات در مالکیت، اولویت» آخر را تشکیل میدهد و بدون اعمال اصلاحات در قانون و ساختار، اعمال تغییرات در مالکیت، نتایج مدنظر را برآورده نخواهدکرد. درباره اولویت اعمال تغییرات در ساختار و قانون نیز بنابر مطالعات انجامگرفته، میتوان نتیجه گرفت که هرچند پیادهسازی مؤلفههای این دو رکن بهطور صددرصد قابل اولویتبندی نیست، ولی بهطوریقین اعمال اصلاحات در ساختار از نظر زمانی بر اعمال تغییرات در قانون، مقدم است(منظور و عسکری آزاد، ۱۳۸۷ : ۵۳). شکل۲-۲ نشانگر توالی بهینه ارکان اصلاحات صنایع برق است.
شکل۲-۲ . توالی بهینه ارکان اصلاحات صنایع برق
با درنظرگرفتن توالی بهینه ارکان اصلاحات، در ادامه مفهوم و ابعاد اصلاحات در ساختار به صورت تفصیلی مورد بحث و بررسی قرارمیگیرد و اصلاحات در قانون و مالکیت بهاختصار تشریح می شود.
۲-۲-۲-۱٫ اصلاحات در ساختار
اصلاحات ساختاری در صنعت برق همانگونه که در شکل۲-۱نیز ملاحظه گردید، متشکل از سه مؤلفهی اصلی است : تفکیک اجزا، تجدید ساختار، شرکتیسازی.
۲-۲-۲-۱-۱٫تفکیک اجزا
مؤسسه اطلاعات انرژی آمریکا[۱۶](۲۰۱۲ب)، تفکیک اجزا را این چنین تعریف می کند: جداسازی زنجیرهی انحصارات یکپارچهی عمودی و تبدیل آن به اجزای تشکیلدهنده با هدف ضمانت تأمین خدمات پیشنهادی». در این تعریف از اصطلاح یکپارچگی عمودی استفاده شدهاست؛ از این رو لازم است توضیحاتی در این زمینه ذکر شود.
اساس یکپارچگی عمودی در صنعت برق به منافع عمومیغالب بستگیدارد. صنعت برق نیز مانند سایر صنایع مادر، لازمهی توسعه اقتصادی هر کشوری است و خدمات عمومی که باید به کاراترین صورت ممکن و با صرف کمترین هزینه به مصرف کنندگان ارائهگردد از مومات است. در بسیاری از کشورها این مومات در انحصار دولت ملی یا محلی است. رواج انحصارات دولتی به سه دلیل رخ میدهد : نخست، به دلایل فنی که ناشی از مزایای جریانهای متناوب همزمان در شبکه هایی است که مناطق وسیعی را تحت پوشش قرارمی دهند. دوم، بهدلایل اقتصادی که ناشی از مقیاس وسیع سیستمهای انتقال و توزیع و برخی از تسهیلات تولیدی است و سوم، بهدلایل مالی چرا که دولت تنها تولیدکننده عمدهی سرمایه کافی با کمترین هزینه به شمار میرود(چائو و همکاران، ۲۰۰۸: ۲۹). در این شرایط دولت قادر خواهدبود که در هر ظرفیت مورد نیازی در بخش تولید، سرمایه گذاری نماید. این امر انگیزهی سایر سرمایه گذاران را جهت سرمایه گذاری در این بخش از بین میبرد(روکوئس و همکاران، ۲۰۰۸ : ۲۲۱). ضمن اینکه در بازارهای انحصاری شاهد عدم برابری قیمت و هزینه نهایی هستیم، به این معنا که در سطح تولید انحصاری آنچه که مصرف کنندگان حاضرند برای یک واحد از کالا بپردازند بیش از هزینه نهایی تولید آن واحد است که این امر به معنی تخصیص غیر بهینه منابع میباشد(عبادی و دودابی نژاد،۱۳۹۰: ۱۳۸).
با بازگشت به مبحث قبل، میتوان گفت که در مجموع، بهمنظور ایجاد یک بازار برق رقابتی بایستی نهادهای تشکیلدهنده صنعت برق از یکدیگر مجزا شده و هر یک در صورت امکان به طور جداگانه در حیطه وظایف خود رقابت داشتهباشند(فرهادخانی و شعبانزاده، ۱۳۸۹: ۵). پینئو(۲۰۰۲ : ۱۰۰۵) معتقد است کهتنها تفکیک اجزا می تواند سطوح کافی رقابت را ایجادنماید که این امر اعمال فشارهای افزونتر بر قیمت برق را به شدت کاهش میدهد». شکل۲-۳ یکپارچگی عمودی و تفکیک اجزای صنعت برق را نشان میدهد.
به طورکلی تفکیک اجزای صنعت برق به سه صورت ساختاری، وظیفهای و یا مالی زیر نظر تنظیمکنندگان و تگذاران صورت می پذیرد.
تولید |
انتقال |
توزیع |
بازار خرده فروشی |
C1 |
C2 |
C3 |
انتقال |
توزیع |
R1 |
R2 |
R3 |
بخش برق با ساختار عمودی |
بازار برق تفکیک شده |
فعالیتهای بازار |
فعالیتهای قانونی |
فعالیتهای بازار
|
} |
شکل۲-۳٫ یکپارچگی عمودی و تفکیک اجزای صنعت برق(منبع : آژانس بین المللی انرژی، ۲۰۱۲ ب)
تفکیک ساختاری یا مالکیتی[۲۰]فرایندی است که طی آن تکتک مؤلفه های شبکه در یک نهاد قانونی مجزا قرارگرفته و تحت مالکیتهای جداگانه تحقق مییابند(آژانس بین المللی انرژی، ۲۰۱۲پ). این نوع از تفکیک به تضمین رقابتهای عادلانه کمک کرده و دامنهی انتخاب وسیعتری را برای مصرف کنندگان فراهم میآورد(سایت اینترنتی آیسیتی رگیولیشن تولکیت[۲۱]،۱۷ نوامبر۲۰۱۲).
تفکیک وظیفهای یا عملیاتی[۲۲] اساساً به معنای ایجاد یک بخش کاری جدید است که از سایر عملیات و وظایف کاری تفکیک شدهاست(وب[۲۳]، ۲۰۰۸ : ۳). در این نوع از تفکیک، تیمهای عملیاتی جداگانه ای در شرکت ایجادمی شود(آژانس بین المللی انرژی، ۱۶نوامبر۲۰۱۲ ب) و هدف از آنتساوی در دسترسی به ورودی ها و خروجیها»است(سایت اینترنتی آیسیتی رگیولیشن تولکیت،۱۷ نوامبر۲۰۱۲).
و در نهایت، تفکیک مالی به معنای جداسازی حسابهای شرکت بهگونهای است که هزینهها و سودهای مربوط به هر واحد بهصورت جداگانه شناساییشده و تخصیصدادهشود(سایت اینترنتی لغتنامه تجارت[۲۴]، ۲۴آوریل۲۰۱۳).
۲-۲-۲-۱-۲٫ تجدید ساختار
در اثر تغییراتی که در استراتژی شرکتهای رقیب، در تکنولوژی و در محیط رخ میدهد، سازمانها باید ساختار خود را تغییردهند. گاهی شدت تغییرات محیط خارجی سازمان بهحدی زیاد می شود که ساختار فعلی سازمان پاسخگوی میزان تغییرات محیط نبوده و بهناچار میبایست در ساختار سازمانی تجدید نظر اساسی صورتگیرد(اخوان، ۱۳۸۳ : ۷۴).
هریسون و جان(۱۳۸۵ : ۸) معتقدند کهتجدید ساختار شامل ت
مدیریت دانش
۱-۳-۲ تعریف دانش
ویژگیها و پیچیدگیهای نهفته در دانش موجب شده است تا نسبت به آن تعاریف مختلفی بیان گردد. یکی از عوامل پیچیدگی دانش ناشی از ماهیت مبهم و غیرملموس آن میباشد. داونپورت و پروساک از اندیشمندان مشهور حوزه دانش، دانش را ترکیبی منعطف و قابل تبدیل از تجارب، ارزشها، اطلاعات معنی دار و بینشهای متخصصان که چارچوبی را برای ارزیابی و انسجام اطلاعات و تجارب جدید ارائه میدهد، میداند. همچنین نوناکا و تاکوچی ایجاد دانش را ناشی از ترکیب اطلاعات دریافتی و مفهوم سازی افراد میدانند. این استدلال نمایانگر آن است که دانش می تواند تنها در زمینه انسانی و عقاید و تجربیات آنها یافت شود. در بین تعاریف گوناگونی که در زمینه مدیریت دانش بیان گشته است عامل انسانی به عنوان عاملی مشترک قابل مشاهده میباشد و این امر به وضوح بیانگر وم توجه و دقت هرچه بیشتر در بکارگیری دانش در سازمانها میباشد. از رویکردهای دیگر میتوان به رویکرد کلارک و رولو که دانش را با تقسیم به آشکار و نهفته در سطحی بالاتر از داده و اطلاعات و در سطح پایینتری از بینش و خرد قرار می دهند، اشاره نمود. در مورد تقسیم بندی انواع دانش، نوناکا دانش را به دو گروه دانش صریح و دانش ضمنی تقسیم نمود. دانش صریح را به عنوان دانشی که قابلیت کدگذاری و بیان از طریق گویش است بیان نمود و دانش ضمنی را انتزاعی دانسته و دستیابی به آن آسان نیست و دانش ضمنی آن چیزی که در ذهن افراد و تجریبات آنها است و به صورت صریح شده و مقاله و یا… قابل انتشار نیست .
۲-۳-۲ مدیریت دانش
مدیریت دانش فرایندی است که طی آن سازمان به تولید ثروت از دانش و یا سرمایه فکری خود می پردازد.(تاکیوچی،۱۹۹۵). طبق تعریف جونز (۲۰۰۳) مدیریت دانش، رویکردی یکپارچه و نظام مند در جهت تشخیص، مدیریت و تسهیم کلیه دارائی های فکری شامل داده، مستندات، رویه ها و تجارب موجود در ذهن افراد می باشد(جونز،۲۰۰۳). همچنین اودل (۲۰۰۰) مدیریت دانش را رویکردی نظام مند جهت یافتن، درک و استفاده از دانش به منظور خلق ارزش می داند. موری (۲۰۰۳ ) مدیریت دانش را اینگونه تعریف می کند: مدیریت دانش، سیستمی جهت ایجاد جو مساعد برای کسب و تسهیم دانش موجود، ایجاد فرصت هایی برای خلق دانش جدید و فراهم کردن ابزارهایی برای اعمال استراتژیک دانش سازمانی در تلاش های سازمان جهت دستیابی به اهداف خود می باشد (وسکو،۲۰۰۵). رویکردها به مدیریت دانش وابسته به چشم انداز مدیریت میباشد. تفاوتها می تواند ناشی از چشم اندازهای اطلاعات بنیان، تکنولوژی بنیان و فرهنگ بنیان باشد )گوسچالک، ۲۰۰۵(. چشم انداز اطلاعات محور به دسترسی اطلاعات توجه دارد. چشم انداز تکنولوژی محور توجه به ابزارهای فناوری اطلاعات دارد و چشمانداز فرهنگ بنیان به اشاعه دانش توجه بیشتری دارد. تمرکز اصلی در انتخاب این رویکردها وابسته به وضعیت شرکتها میباشد. اگر ایجاد مجدد اطلاعات نقش مهمی در سازمان دارد دیدگاه اطلاعات بنیان مهم است. اگر تکنولوژی در سازمان حتی توانایی خدمت دهی ابتدایی به کاربران دانش را ندارد، رویکرد تکنولوژی بنیان تمرکز می شود. اگر کارگران دانش در سازمان ایزوله و بیمیل هستند رویکرد فرهنگ بنیان مهم است (گوسچالک، ۲۰۰۵(.
جدول۱-۲ مؤلفه های مدیریت دانش از نگاه صاحبنظران مختلف
محقق | تعریف |
اُدل(۱۹۹۶) | مدیریت دانش رویکردی نظاممند، جهت یافتن، درک و استفاده از دانش جهت خلق ارزش میباشد. |
مالهوترا (۱۹۹۷) | فرایندی که به واسطه آن سازمانها در زمینه یادگیری (درونی کردن دانش)، کدگذاری دانش (بیرونی کردن دانش) و توزیع و انتقال دانش مهارتهایی را کسب میکنند. |
بکمن (۱۹۹۷) | سازوکاری برای دستیابی به تخصص، دانش و تجربه که قابلیتهای جدید را فراهم میکند، عملکرد بهتری را موجب میشود، نوآوری را تشویق میکند و ارزش مطلوب ذینفعان را افزایش میدهد. |
دانرام (۲۰۰۰) | کاربرد نظاممند و هدفمند معیارهایی جهت هدایت و کنترل داراییهای دانشی ملموس و ناملموس سازمان با هدف استفاده از دانش موجود در داخل و خارج سازمان جهت خلق دانش جدید، ایجاد ارزش، ابداع و بهبود. |
هاکت (۲۰۰۰) | هدف مدیریت دانش مهار و بهکارگیری دانش و اطلاعات و ایجاد دسترسی بی کم و کاست آن برای همه کارکنان است، با این هدف که کارشان را بهتر انجام دهند.
|
استیو هالس (۲۰۰۱) | فرایندی که سازمانها به واسطه آن توانایی تبدیل داده به اطلاعات و اطلاعات به دانش را پیدا کرده و همچنین قادر خواهند بود دانش کسب شده را به گونهای مؤثر در تصمیمهای خود به کار گیرند. |
گمبل (۲۰۰۱) | مدیریت دانش یعنی مدیریت سازمان به طرف نوآوری مداوم بر اساس دانش سازمان، یعنی پشتوانه ساختار سازمان تسهیلات کاربرد فناوری با تأکید بر کار گروهی و انتشار دانش. |
اسمیت (۲۰۰۱) | سازوکاری جهت ایجاد محیط کاری که در آن دانش و تخصص به آسانی توزیع شود و ایجاد شرایطی که دانش و اطلاعات بتواند در زمان مناسب در اختیار افراد قرار گیرد به گونهای که بتوانند به صورت مؤثرتر و کاراتر فعالیت کنند. |
کارل ویگ (۲۰۰۲) | مدیریت دانش یعنی ایجاد فرایندهای لازم برای شناسایی و جذب داده، اطلاعات و دانشهای مورد نیاز سازمان از محیط درونی و بیرونی و انتقال آنها به تصمیمها و اقدامات سازمان و افراد. |
مایرتل بیچ
(۲۰۰۳) |
مدیریت دانش کار بسط دانش، بینش، درک، چگونه دانستن و به کار بستن فناوری و سنتها با آمیختهای از علم مدرن است. |
جونز
(۲۰۰۳) |
رویکردی یکپارچه و نظاممند در جهت تشخیص، مدیریت و تسهیم کلیه داراییهای فکری شامل پایگاه دادهها، مستندات، رویهها و تها و تجارب موجود در ذهن افراد. |
هردریت (۲۰۰۳) | مدیریت دانش مدل کسب و کار چند رشتهای است که با تمام ابعاد دانش سازمانی شامل خلق دانش، کدگذاری، تسهیم و نحوه اثرگذاری آن در ارتقای یادگیری و خلاقیت سروکار دارد. |
الیاس
(۲۰۰۳) |
مدیریت دانش، فرایند جمع آوری، ایجاد و استفاده از تخصص افراد سازمان و فرایند ایجاد، ارائه و نشر، ارتقا و بهکارگیری دانش در راستای اهداف و مقاصد و فعالیتهای سازمان است.
|
چو
(۲۰۰۵) |
چارچوبی برای اعمال ساختارها و فرایندهایی در سطوح فردی، گروهی، سازمانی در جهت اینکه سازمان بتواند از آنچه میداند یاد بگیرد، و در صورت نیاز دانش جدید را کسب کند تا برای مشتریان و ذینفعانشان ارزش خلق کند. این چارچوب مدیریتی افراد، فرایندها و فناوری را در جهت توسعه پایدار عملکرد یکپارچه میکند. |
گرینر (۲۰۰۷) | مدیریت دانش شامل تمام فعالیتهایی میشود که در دانشِ به انجام رساندن اهداف عملیاتی سازمان، به منظور مواجهه با چالشهای محیطی و بقا در بازارگاههای رقابتی به کار میرود. |
لاودن
(۲۰۰۷) |
مدیریت دانش به مجموعهای از فرایندهای کسب و کار در سازمانها از قبیل ایجاد، ذخیره، توزیع و به کار گیری دانش اشاره دارد. |
۴-۳-۲ مفهوم دانش
قبل از توضیح مفهوم دانش، لازم است که بین داده»، اطلاعات» و دانش» تفاوت قائل شویم.
داده ها: دادهها» رشته واقعیت های مجرد در مورد رویدادها هستند. دادهها از هر نوع قضاوت، تفسیر و مبنای قابل اتکا برای اقدام مناسب تهی هستند. دادهها برای سازمان ها اهمیت زیادی دارند، چراکه مواد اولیه ضروری برای خلق دانش به شمار میروند. اطلاعات: اطلاعات برخلاف دادهها، معنیدار هستند. اطلاعات باید متضمن آگاهی و حاوی دادههایی تغییر دهنده باشد. داشتن ارتباط و هدف، ویژگی اطلاعات است. دادهها زمانی به اطلاعات تبدیل میشوند که ارائه دهنده آن ها، معنی و مفهوم خاصی به آنها ببخشد. با افزودن ارزش به دادهها، در واقع آنها را به اطلاعات تبدیل میکنیم. دانش: دانش از اطلاعات و اطلاعات از دادهها ریشه میگیرند. دانش ترکیب سازمان یافتهای است از داده ها که از طریق قوانین، فرایندها و عملکردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت دیگر، دانش معنا و مفهومی است که از فکر پدید آمده است و بدون آن اطلاعات و داده تلقی میشود. تنها از طریق این مفهوم است که اطلاعات حیات یافته و به دانش تبدیل میشوند. دانش، در ذهن دانشور به وجود آمده و به کار میرود. دانش در سازمان ها نه تنها در مدارک و ذخایر دانش، بلکه در رویههای کاری، فرایندهای سازمانی، اعمال و هنجارها مجسم میشود. داده ها به خودی خود عاری از مفهوم بوده و شامل مشاهدات، حقایق یا اعداد هستند. وقتی که داده ها به منظور خاصی سازماندهی شده و در یک متن قرار می گیرند، تبدیل به اطلاعات می شوند. هنگامی که اطلاعات برای آشکار ساختن الگوها و گرایشات نهان مورد تحلیل قرار می گیرد به دانش تبدیل می شود. اسپیگلر (۲۰۰۳) به ارائه مدلی مارپیچ که سه مفهوم داده، اطلاعات و دانش را به یکدیگر پیوند می دهد، پرداخته است. این مدل، در شکل ۲ دیده می شود. به زعم وی، داده های دیروز، اطلاعات امروز و دانش فردا هستند که به ترتیب در زنجیره ارزش از پایین به بالا به اطلاعات و داده می رسد و دور می زند (اسپیگلر،۲۰۰۳).
شکل ۲-۲ ارتباط بین داده،اطلاعات،دانش(اسپیگلر،۲۰۰۳)
۵-۳-۲ راهبردهای مدیریت دانش
مدیریت کلان جهت کارآمدی زیرسیستمهای خود میبایست ماهیت، اصول و ابعاد مدیریت دانش را بشناسد. راهبردهایی که ماهیت و توانایی متفاوت مدیران را منعکس می کند عبارتنداز: ۱- راهبرد دانش بعنوان راهبرد کسب وکار که روشی جامع و با وسعت سازمانی برای مدیریت دانش است، که بیشتر بعنوان یک محصول در نظر گرفته میشود. ۲- راهبرد مدیریت سرمایههای فکری که بر بکارگیری و ارتقای سرمایههایی که از قبل در سازمان وجود دارند، تاکید دارد. ۳- راهبرد مسئولیت برای سرمایه دانش فردی که از کارکنان حمایت و آنها را ترغیب میکند تا مهارتها و دانش خود را توسعه دهند و دانش خود را با یکدیگر درمیان گذارند. ۴- راهبرد خلق دانش که بر نوآوری و آفرینش دانش جدید از طریق واحدهای تحقیق و توسعه تاکید میکند. ۵- راهبرد انتقال دانش که بعنوان بهنرین فعالیت در بهبود کیفیت امور و کارایی سازمان مورد توجه قرار گرفتهاست. ۶- راهبرد دانش مشتری- محور که با هدف درک ارباب رجوع و نیازهای آنها بکار گرفته میشود تا خواسته آنها به دقت فراهم شود.
۶-۳-۲ فرایند مدیریت دانش
ما مدیریت دانش را فرایند ایجاد، تأیید، ارائه، توزیع و کاربرد دانش میدانیم. در سازمانها این پنج عامل در حوزه مدیریت دانش زمینه آموزش، بازخورد، آموزش مجدد و یا حذف آموزش را فراهم میآورد که معمولاً برای ایجاد، نگهداری و احیا قابلیتهای سازمان مورد نیاز است. بسیاری از متخصصان اطلاعرسانی با ذخیره و نظاممند کردن اطلاعات برای بازیابی و استفاده مجدد از آن اقدام میکنند، لیکن در یک سازمان دانش محور تنها تأکید بر این جنبهها به تنهایی کافی نیست، بلکه اطلاعات باید بر طبق نیازهای واقعی کسب و کار، از نظر کیفی کنترل شود و به فرایندهای کاری مرتبط بپیوندد. از طریق مناسبات مشترک میان اطلاعات و فرایندهای ذهنی و تجاری انسان است که سرانجام دانش و درک جدید ایجاد میشود. در حقیقت میتوان گفت در فضای ایجاد شده در زمینه دانش و عقاید جدید است که اساس توسعه و تغییرات بیشتر، جهت سودآوری بیشتر کسب و کار بنا گذاشته میشود. معیار ارزیابی در مفید بودن دانش معمولاً مشخص نیست. در عین حال اگر سازمانی، دانش را در کارها و فعالیتهای رایج خود مفید دانست باید ترتیبی اتخاذ نماید که گروههای کاری بتوانند به سنجش و ارزیابی دانش بپردازند (کولیس و مونتاگومری، ۱۹۹۵). به کارگیری الگوهای تعامل بین اعضا، فناوریها، و فرهنگ یک سازمان میتواند با شرایط دشوار روبرو شود و به همین دلیل است که برخی صاحب نظران این الگوی تعاملی را مجموعه عقلهای سازمان نامیدهاند. ما در ادامه به بررسی تعاریف مطرح شده در ارتباط با این فرایندها می پردازیم.
۱-۶-۳-۲ ایجاد دانش
ایجاد دانش به توانایی سازمانها در ایجاد ایدهها و راه حل های نوین و مفید اشاره دارد (ماراکاس، ۱۹۹۹). سازمانها با توسعه و تجدید ساختار دانش قبلی و کنونی خود با روشهای مختلف به خلق واقعیتها و مفاهیم جدید میپردازند. ایجاد دانش فرایند مهمی است که در آن انگیزه، تلقین، تجربه، و شانس، نقش مهمی ایفا میکنند(لین و دیگران، ۱۹۹۶). معیار سنجش دانش نو، نقش مؤثر آن در حل مسائل جاری و نوآوری در بازار است.
۲-۶-۳-۲ اعتباربخشی به دانش
اعتباربخشی به دانش، به گسترهای اشاره دارد که بنگاهها میتوانند بر روی دانش اثر گذاشته و اثرات آن را بر محیط سازمانی ارزیابی نمایند. چرا که با گذشت زمان بخشی از دانش گذشته نیاز به بازنگری و انطباق با واقعیتهای کنونی دارد. اغلب تقابل مداوم و چند وجهی بین فناوری، فنون و افراد برای سنجش اعتبار دانش مورد نیاز است. برای مثال وقتی سازمانی مجموعه جدیدی از فناوریها، ابزار، رویهها و فرایندها را به کار میگیرد، نیازمند بهبود و روزآمدسازی مهارتهای کارکنان خود است تا بتواند به خوبی خود را با واقعیتهای رقابتی جدید منطبق سازد. اعتبار بخشی به دانش، فرایند سخت کنترل، آزمون و بهبود مداوم دانش پایه برای رسیدن به واقعیتهای موجود و بالقوه است. به طور کلی پیشرفت در یک زمینه، اطلاعات، فرضیهها، قوانین و مقررات جدیدی را ایجاد کرده و بخشی از قواعد و فرضیههای قدیمی را از رده خارج میسازد. بنابراین برای سازمانها مرور، آزمون و افزایش مداوم اعتبار دانش پایه برای رسیدن به دانش جاری ضروری است (بات، ۲۰۰۰).
۳-۶-۳-۲ ارائه دانش
ارائه دانش حاکی از شیوههایی است که از آن طریق دانش به اعضای سازمان ارائه میشود. به طور کلی سازمانها میتوانند روندهای مختلفی در جهت ایجاد دانش پایه خود اتخاذ نمایند. با این وجود دانش سازمانی در موقعیت های مختلفی ارائه شده و روندهای مخلتفی را در بر دارد. اعضای سازمان با مجموعههایی از شیوهها سرو کار دارند. اگر لازم باشد که آنها شیوه کاری خاصی را بیاموزند، تأخیر در منسجمسازی این دانش جدید امری طبیعی و ضروری است. بنابراین یک سازمان می توانداستانداردهای برنامهریزی شده یکسانی را ایجاد نماید و یا از الگوهای یکسانی برای ارائه داده، اطلاعاتودانش بهره گیرد. ارائه دانش مستم تمایل افراد و گروهها در سازمان به تسهیم دانش در راستای رسیدن به منافع دو جانبه است و تسهیم دانش رخ نخواهد داد مگر اینکه کارکنان و گروههای کاری سازمان، سطح بالایی از رفتارهای مشارکتجویانه داشته باشند(ریو،۲۰۰۷).
۴-۶-۳-۲ توزیع دانش
لازم است که دانش قبل از بهرهبرداری در سطوح سازمانی در درون سازمان به اشتراک گذارده شود. تعامل بین فناوریهای سازمان، فنون و افراد میتواند اثر مستقیم بر توزیع دانش داشته باشد. در ساختارهای سازمانی سنتی، با توجه به شکل کنترلها و نقشهای از قبل تعریف شده، فرصتهای توزیع دانش و تعامل بین فناوریها، فنون و افراد کاهش مییابد. اما در ساختارهای نوین (افقی) سازمانی، تقویت و تهای درهای باز، جریان دانش را در میان بخشها و افراد سرعت میبخشد. انتقال و نشر دانش فرصتهایی را برای به حداکثر رساندن توان سازمان برای برآورده کردن نیازهایش، افزایش کارایی برای حل مسائل و رسیدن به مزیت رقابتی فراهم می کند. تسهیم دانش یک فرهنگ تعامل اجتماعی است که دربرگیرنده تبادل دانش کارکنان تجارب و مهارت ها در تمام بخش یا سازمان است. (لین،۲۰۰۰).
۵-۶-۳-۲ کاربرد دانش
به طور کلی دانش سازمانی باید در جهت محصولات، خدمات و فرایندهای سازمانی به کار گرفته شود. اگر سازمانی به راحتی نتواند شکل صحیح دانش را در جای مناسب آن مشخص نماید در عرصههای رقابتی با مشکل مواجه خواهد شد. زمانی که نوآوری و خلاقیت راه پیروزی در جهان امروز است، سازمان باید بتواند دانش مناسب را در جای مناسب به کار گیرد. معیار ارزیابی در مفید بودن دانش معمولاً مشخص نیست. در عین حال، اگر سازمانی دانش را در کارها و فعالیتهای رایج خود مفید دانست باید ترتیبی اتخاذ نماید که گروههای کاری بتوانند به سنجش و ارزیابی دانش بپردازند. سازمانها به منظور هدایت دانش فردی در جهت اهداف سازمانی، باید محیطی برای اشتراک، انتقال و تقابل دانش در میان اعضا به وجود آورند و افراد را در جهت با مهفوم کردن تعاملاتشان آموزش دهند. برای بسط دانش مجموعه» باید هر فعالیتی را در راستای توسعه و تعامل منطقی بین کارکردها هدایت نمود. خلاصه اینکه مدیریت دانش به تغییر فرهنگ همکاری در فرایندهای تجاری، به منظور ممکن ساختن اشتراک اطلاعات اشاره دارد. این کار همانند فعالیت در زیرمجموعههای فرهنگی و اجتماعی است. در محیطهای پویا سازمانها با یک سلسله مسائل ناخواسته و موقعیتهای پیشبینی نشده روبرو هستند که کنترل آنها توسط فرد در سازمان دشوار است. کارهای پیچیده در یک سازمان توسط یک فرد انجام نمیگیرد بلکه تعامل بین فناوریها، فنون و افراد است که یک سازمان را در انجام وظایف خطیر خود یاری میکند. بنابراین یکی از وظایف دشوار مدیریت ایجاد همکاری بین بستههای مختلف دانش از طریق تبادل و اشتراک اطلاعات است (نوناکا و تاکوچی، ۱۹۹۵).
۷-۳-۲ ضرورت و اهمیت مدیریت دانش
مدیریت دانش به الگوهای تعامل میان فناوریها، فنون و افراد شکل میبخشد. برای مثال تکنولوژی اطلاعات در خصوص گردآوری، ذخیره و اشاعه اطلاعات به خوبی عمل میکند ولی در تعبیر آن ناتوان است (بات، ۱۹۹۸). تجربیات به دست آمده حاکی از آن است که سازمانهایی که به صورت بسته و برای رفع نیازهای بلندمدت از مدیریت دانش استفاده میکنند در روابط اجتماعی و فنی خود محتاط هستند. هرچند که از این طریق دستیابی به راهحلهای فنی امکانپذیر است، اما برای تحقق مدیریت دانش در سازمان، باید
أکید مجدد بر عملکردهایی است که یک سازمان بهخوبی انجام میدهد که البته با تاکتیکهای متعددی که به سازمان حیات دوباره میبخشد و تقویت موقعیت رقابتی آن، ترکیب می شود».
لطفعلیپور و همکاران(۱۳۸۹ : ۲) نیز چنین بیان میدارند کهتجدید ساختار به معنی دگرگونی و تغییر قوانین قدیمی و تجدید بنای آن بهصورتی میباشد که نقش دولت کمرنگ شده و بخش خصوصی و بازار بهمرور جایگزین دولت گردد».
اما همانطور که پیش از این نیز گفتهشد، تا قبل از دهه۸۰ میلادی صنعت برق در غالب کشورها در مالکیت دولت قرار داشت و بحث انحصار طبیعی صنعت برق امری طبیعی
مدل ارزش ویژه برند مبتنی بر مشتری کلر [۱]
پایان نامه در مورد آمیخته بازاریابی[۱]
دانلود پایان نامه مدیریت در مورد سیستم های مدیریت در آموزش الکترونیکی (مدیریت یادگیری )
,دانش ,برق ,اطلاعات ,مدیریت ,سازمان , ,مدیریت دانش ,صنعت برق ,است که ,دانش را ,توالی بهینه ارکان ,باید ترتیبی اتخاذ ,ترتیبی اتخاذ نماید ,۲۰۰۳ مدیریت دانش،
درباره این سایت